0
از
5
بچه مهندس1 - قسمت30
خلاصه داستان :
بچه مهندس1 - قسمت1 یک زن که بسیار مضطرب بود به یک پرورشگاه رفت. در حالی که صدای اغتشاش و ناآرامی شنیده می شد. او با تلاش زیاد خودش را به پرورشگاهی میرساند که تعریفش را شنیده بود. در همان حال مردی از پرورشگاه بیرون میآید و زن بچه را با اصرار و التماس زیاد به او میسپارد. البته فقط و فقط کودکش را به امانت آنجا میگذارد و قول میدهد چند روز بعد بچه را با خود ببرد.
بچه مهندس1 - قسمت2 ، مدیر پرورشگاه می خواهد بچه را به بهزیستی بفرستد اما قدرت می گوید که این کار اشتباه است و اصراردارد که مادر بچه به دنبال او می آید در بین بحث های قدرت و خانم جاهد قدرت متوجه میشود که همسرش ازمدیر پرورشگاه خواسته تا با مرخصی های او موافقت نشود و حالا ....
بچه مهندس1 - قسمت3 ، صدیقه متوجه میشود که ازبهزیستی قرار بیان و بچه رو ببرند . او که وابستگی زیادی به بچه پیدا کرده بود تلاش میکند تا بچه در بهزیست بماند او پیش بابا اسماعیل میرود تا از او کمک بخواهد . بابا اسماعیل به دفتر اقای سرلک گزارش داد ولی بازهم از سازمان برای بردن بچه به پرورشگاه می آید که در نهایت با پادر میانی آقای سرلک ...
بچه مهندس1 - قسمت4 قدرت شهید شده و6 سال گذشته حالا جواد جوادی بزرگ ترشده و هر روز جلو در پرورشگاه منتظر مادرش میشینه ،آقا کریم هم از آسیه خانم خوشش می آید ولی نمیتواند به او بگوید . اقای همت هم مربی جدید پرورشگاه به خانه خورشید می آید و جلو در با جواد روبرو میشود و ...
بچه مهندس1 - قسمت5 ، برای بچه ها سینما آپارات می آورند و جواد که بچه کنجکاوی هست ذهنش درگیر این میشود که بداند چجوری فیلم روی پرده پخش میشود ، جواد که طبق همیشه جلو درب پرورشگاه نشسته متوجه میشود که همسایه کناری با خانوادش میره پیک نیک و او دوچرخه او را می بیند و جواد از او می پرسد ....
بچه مهندس1 - قسمت6 ، بابا اسماعیل و جواد میخواهند باهم دوچرخه بسازند بقیه تصمیم میگیرند تا بابا اسماعیل را منصرف کنند ولی او قبول نمی کند . بابا اسماعیل متوجه علاقه پسرشبه یکی از کارکنان پرورشگاه میشود و خانم جاهد هم متوجه گم شدن میکروفن میشود و مژگان میکروفن خراب شده را ازجواد میگیرد تا یواشکی پشت در اتاق بگذارد که ....
بچه مهندس1 - قسمت7 ، جوادصبح زود یواشکی ازپرورشگاه خارج میشود تا به دنبال مامان باباش برود . کارکنان پرورشگاه متوجه نبود جواد میشوند که در همین حین خانم مدیر هم پرورشگاه می رسد ، جواد در بیرون با یک سگ روبرو میشود وقتی خانم مدیرمیفهمد که جواد در پرورشگاه نیست می گوید که ...
بچه مهندس1 - قسمت8 ، خانواده ای برای گرفتن سرپرستی فرزند به پرورشگاه می آیند که متوجه گم شدند جواد میشوند و به اهالی پرورشگاه می گویند که جواد را بالای درخت دیده اند ، جواد درباره صورت زخمی و اتفاقاتی که افتاده به صدیقه خانم توضیح می دهد و یک شب ...
بچه مهندس1 - قسمت8 ، خانواده ای برای گرفتن سرپرستی فرزند به پرورشگاه می آیند که متوجه گم شدند جواد میشوند و به اهالی پرورشگاه می گویند که جواد را بالای درخت دیده اند ، جواد درباره صورت زخمی و اتفاقاتی که افتاده به صدیقه خانم توضیح می دهد و یک شب ...
بچه مهندس1 - قسمت10 ، مژگان هم به کمک بابا اسماعیل و جواد می آید تا باهم ادامه دوچرخه را تکمیل کنند ، بابا اسماعیل از رویا خانم اجازه میگیرد تا اورا ازپدرش برای محمد پسرش خواستگاری کند اما رویا درجواب بابا اسماعیل می گوید که آنها درسطح آنها نیستند و خواستگارهایی رارد کرده که پدر های آنها فرش فروش و طلا فروش بودند و نه نگهبان یک پرورشگاه و ....
بچه مهندس1 - قسمت11، خانم مدیر دوچرخه را در انباری گذاشته و جواد مجبور می شود تا برای تمام کردن دوچرخه به انباری تاریک برود . خانواده عباسی دوباره به خانه خورشید می آیند تا فرزند خود را انتخاب کنند . جواد بلاخره دوچرخه را کامل میکند و او ازآقای آسف می خواهد تا به عنوان جایزه اورا ببرد پیش آقای سرلک و ...
بچه مهندس1 - قسمت12 جواد همراه بابا اساعیل به دفتر کار آقای سرلک می روند و در آنجا با آقای آصف روبرو میشوند که جواد می گوید که ن دوستدارم خود آقای سرلک را ببینم نه دفتر و محل کارش را ، آقای سرلک یک نامه نوشته برای جواد که بابا اسماعیل نامه را برای او میخواند ...
بچه مهندس1 - قسمت13 ، جواد از مامان صدیقه میپرسه که صورت زخمی بابای اون هست یا نه ؟ که به او می گوید که صورت زخمی پدر مژگان هست . رسول به ملاقات جواد می آید و برای او گل و کمپود می آورد و به او میگوید که خانم مدیر دوچرخه اش را انباری انداخته است و جواد ازمامان صدیقه می خواهد تا برای آقای سرلک نامه بنویسد و به او بگوید که....
بچه مهندس1 - قسمت14 ، جواد می خواهد آپارات سینما بسازد و برای همین از آپاراتچی سوال میکند که اون دستگاه چجوری کارمیکند و بعد از توضیحات به صورت جدی مشغول ساختن شد و به کمک رسول یک آپارات ساده کودکانه ساخت و مژگان به جواد می گوید که ....
بچه مهندس1 - قسمت15، صورت می خواهد زخمی یواشکی وارد خانه خورشید شود که صدیقه خانم متوجه میشود . و به دنبال او می رود رویا که به دنبال او میرود گیرصورت زخمی می افتد و صورت زخمی صورت رویا خانم را هم زخمی می کند .خانم جاهد وقتی متوجه میشود که صورت زخمی به دنبال بچه اش آمده تصمیم میگیرد ....
بچه مهندس1 - قسمت16 پونه خانم به صدیقه میگوید که این وابستگی که به جواد دارد خیلی خوب نیست و می گوید که جواد 9 سالش بشود ازخانه خورشید به موسسه پسرانه می رود . خانم جاهد ازرویا خانم میخواهد تا جواد را همراه خودش پیش صورت زخمی ببرد و رویا خانم به جواد می گوید که صدیقه به او دروغ گفته چون دوست نداره او از آنجا برود وقتی به آنجا می روند ...
بچه مهندس1 - قسمت17 ، جواد فکر میکند که صورت زخمی پدرشو مژگان ازاو می خواد تا همراه صورت زخمی نره و اون رو تنها نزار . خانم مدیر که صورت زخمی را تعقیب میکند صورت زخمی به او می گوید که بچه اش رو نمیخواد و او را تهدید می کند که دیگر دنبالش نیایید و ...
بچه مهندس1 - قسمت18 ، مامان صدیقه نامه آقای سرلک را برای جواد می خواند آقایسرلک به جواد گفته است که دوچرخه اش را از انباری بیرون می آورد. مومو با جواد قهراست و جواد برای اینکه مژگان با او آشتی کند برایش کاردستی درست می کند اما فانوسی که جواد درست میکند باعث میشود تا ...
بچه مهندس1 - قسمت19 ، خانم مدیرکه سر آتش سوزی خیلی از دست جوادی اعصبانی هست او را دعوا می کند و به او می گوید که مامان صدیقه و پسر بابا اسماعیل بخاطر او الان در بیمارستان هستند و جواد را در انباری زندانی میکند و مژگان پیش او میرود و برایش کتاب می خواند و ...
بچه مهندس1 - قسمت20 ، صورت زخمی شب یواشکی وارد پرورشگاه میشود و به اتاق جواد میرود و برای او کادو میرد و کنارش میگذراد صبح که جواد بیدار میشود کادو را که میبیند و متوجه میشود آن رابه مژگان می دهد و می گوید که آن رانمی خواهد. اقای عباسی و خانمش به خانه خورشید میروند تا ....
بچه مهندس1 - قسمت21 ، اقا کریم و جواد، رسول ، مزگان باهم ارتش سری تشکیل می دهدند تا مانع این بشوند که خانواده عباسی مژگان را به فرزندی ببرند . خانواده عباسی احساس میکنند که مژگان راضی نیست که همراه انها برود وقتی که می خواهند بروند می بینند که ....
بچه مهندس1 - قسمت22 ، خانواده عباسی که دوباره برای دیدن مژگان به خانه خورشید می آیند جواد به انها می گوید که مژگان نمی خواهد که با شما بیایید .مژگان هم در جایی قایم شده تا پیدایش نکنند آقای عباسی سعی می کند همسرش را راضی کند تا بیخیال مژگان شود و یک نفر دیگر را انتخاب کند که ...
بچه مهندس1 - قسمت23 ، جواد یواشکی پشت ماشین آقای عباسی قایم میشود و همراه او تا محل کارش می رود تا مژگان را پیدا کند . صدیقه خانم ازطریق رسول متوجه میشود که جواد نیست و رفته پیش مژگان ، صدیقه خانم از آقای لاهوتی می خواهد تا به آقای عباسی تماس بگیرد که ...
بچه مهندس1 - قسمت24 ، صدیقه خانم که حالش بد شده دربیمارستان است و سکته را رد کرده . جواد که در خانه اقای عباسی میرود و می گوید من آمدم پیش شما بمونم و بچه شما بشم، جواد ازمژگان می پرسد که اینجا بهت خوش میگذره ؟ آقای عباسی به همسرش می گوید که باید جواد را ....
بچه مهندس1 - قسمت25 ، جواد وقتی به پرورشگاه برمیگردد خانم جاهد او را تنبیه می کند بابا اسماعیل که متوجه میشود جواد زیر باران مانده به حیاط می آید و اورا به خانه اش می برد خانم جاهد که از این قضیه شاکی است به بابا اسماعیل می گوید که وسایلش را جمع کند و برود بابا اسماعیل به او می گوید که ...
بچه مهندس1 - قسمت26 ، آقای آسف به خانه خورشید می آید و به آقای لاهوتی می گوید که ازاین پس مدیریت خانه خورشید با آقایلاهوتی است . برای زینب خواستگار آمده و او پشت تلفن به مادرش می گوید که جوابش منفی است ، صدیقه خانم به او می گوید که چرا ندیده خواستگارش را رد میکند او می گوید ...
بچه مهندس1 - قسمت27 ، مدرسه ها شروع شده و جواد هم باید به مدرسه برود . او به مامان صدیقه می گوید که نمی خواهد که برود و از او می خواهد که همراهش برود . وقتی بعد ازچند وقت بچه ها کارنامه هاشون رو میگیرند نمره های جواد اصلا خوب نیست و ....
بچه مهندس1 - قسمت28 جواد وقتی ازمدرسه میاد متوجه میشه که مامان صدیقه حالش بد شده و با امبولانس او را به بیمارستان میبرند که او هم همراه آمبولانس به بیمارستان میرود.که در راه صدیقه خانم فوت میکند و ...
بچه مهندس1 - قسمت29 ، جواد همراه آقا هادی و خانواده ای ک قرار است او را به فرزندی بگیرند بیرون می روند تا بیشتر باهم آشنا شوند .رسول وقتی متوجه میشود که جواد میخواهد برود ناراحت میشوند و به جواد می گوید که اگر بره او تنها میشود و ....
بچه مهندس1 - قسمت30 ، رسول قبول نمی کند تا با آن خانواده دکتر برود و هرچه آقای لاهوتی با او حرف میزند راضی نمیشود . جواد با رسول سربرداشتن کتابش دعوا می کند . جواد این دعوا ساختگی را راه می اندازد تا رسول از او بدش بیایید تا بلکه راضی شود و با خانواده دکتر برود ....